سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی با دوستان همراه با خط های منحنی لبخند

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 1:4 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 

در پاسخ سوال سراسر نیاز من 
   گفتی که چشم های مرا جا گذاشتی 
   بعد از عبور ساده خود مهربان چه زود 
 دل را میان حادثه تنها گذاشتی 
  این بود پاسخ تپش قلب عاشقم 
  این بود پاسخ غزل سرخ انتظار 
  کردی دریغ از دل من یک نگاه را 
  این بود رسم مهر و وفای تو ای بهار 
  نورت چه شد ستاره من پرتوت کجاست 
  باور نمی کنم که تو از یاد برده ای 
         باور نمی کنم که پس از مدتی غروب 
  دل را به شهر آبی دیگر سپرده ای 
               رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم   
        بی تو غروب می کند از دیده ام بهار  
     تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 1:3 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 

ای عشق من

تـا وقتی کــه تـو هستی، تـا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست!
                 تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ی منه!

 تـا وقتی کــه نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه!
                  تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی!

تا وقتی که شونه های تو امنترین جای دنیاست برای من!
                من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

      هیچ وقت ترکم نکن


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 12:58 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 12:56 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره

وقتی ناامید شدی

   به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی

 وقتی پر از سکوت شدی

      به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه

        وقتی دلت خواست ازغصه بشکنه

  به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 12:52 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 

از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم
از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم

تو را که چون همیشگی ترین غزل
از آن شراب خانگی سرودم
که از نفس نفس هوای حرف تو
غزل غزل به سادگی سرودم
تو بهترین رفیق و یار تشنگی
مرا به خط عاشقانه برده ای
تو طرح درهم و شکسته ی مرا
به پای خود به خواب خانه برده ای

از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم
از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم

تو تکیه گاه این همیشه می زده
چه نعره ها که بیصدا شنیده ای
به وقت تو شدم در انتهای شب
مرا به روی شانه ها کشیده ای
سکوت من از انتهای رفتنت
فرود تو از اوج یک ستاره بود
امید مردنه به روی شانت
برای من تولدی دوباره بود


از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم
از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم

تو را که چون همیشگی ترین غزل
از آن شراب خانگی سرودم
که از نفس نفس هوای حرف تو
غزل غزل به سادگی سرودم
تو بهترین رفیق و یار تشنگی
مرا به خط عاشقانه برده ای
تو طرح درهم و شکسته ی مرا
به پای خود به خواب خانه برده ای

از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم
از تو عبور می کنم
تو را مرور می کنم


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 12:39 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7ساعت 12:33 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

به خیالم یه صدایی تو تن کوچه ها پیچید

رقصیدن چه نرم و آروم برگای غمزده ی بید

کوچه ی بن بست تاریک پرآواز و هیاهو

گل شب بو دست و دلباز میریزه عطرشو هرسو

بخیالم پنجره ها واشدن دونه به دونه

کاشکی این حس نفس گیر همیشه باما بمونه

پلی از عاطفه بستن چراغا با ظلمت شب

خنده ها قهرو شکستن اومدن به آشتی رو لب

تو پیاده رو نشستن دلای ساده و یکرنگ

غصه ها رو خالی کردن با یه خنده از دل تنگ

چه شکوهی تو شب ماس گرچه تاریکی نمرده

آدما رو تلخ و خسته سر شب خونه نبرده

میشه زیر نور مهتاب بشینیم شونه به شونه

تا لب غزلخون شهر واسمون آواز بخونه .


نوشته شده در دوشنبه 88/5/5ساعت 1:0 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 


نوشته شده در دوشنبه 88/5/5ساعت 12:53 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

 

امشب بار دیگر به یاد تو و به یاد عهدی که با تو بسته ام به آسمان نگاه میکنم، نگاه کردن به قرص ماه چهارده نیز مرهمی بر زخم عمیق دلم نمی گزارد، ابر تیره نیز ستاره یء یکتا وزیبای مرا پوشانده . نمی دانم آیا تو نیز به عهدت وفا داری یا نه؟............هر کجا باشی من تنها به یاد تو هستم که هر شب به آسمان دل میبندم به امید اینکه بالاخره روزی تو را از نزدیک خواهم دید.


نوشته شده در دوشنبه 88/5/5ساعت 12:52 عصر توسط شیداگر جوان تاریکی نظرات ( ) | |

   1   2      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ